واژبلاگ - وبلاگ شاعران

متن مرتبط با «بیژن جلالی» در سایت واژبلاگ - وبلاگ شاعران نوشته شده است

آرشیو شعر فارسی:بیژن جلالی

  • چه عظمتی دارد جهانگرچه گرده‌ی گلی استکه بر پای زنبوری نشسته‌است. بیژن جلالی********************من گرچه از آبدرختیا حشره‌ی کوچکی گفته‌ام،ولی همیشه با همه‌ی این دنیا کار داشته‌ام. بیژن جلالی********************خورشید چون پرنده‌ایبر پشته‌های آب سوار می‌شدو بر لبه‌ی موج‌ها می‌نشستو بال‌های زرین خود رادر آب‌ها می‌شست. بیژن جلالی********************خداونداتو که با کلامی زمین و آسمان‌ها را آفریدیبا کلامی مرا جویباری کنکه در خاک تشنه فرو روم.یا پروانه‌ای کنکه پیش از غروب آفتابمرده باشم. بیژن جلالی********************برگ‌های سرخ چناردر این غروب پاییزیکه ناگاه خورشیداز پس ابرهابه آنان سلام گفتچون چراغ می‌درخشیدند.هیچ دست بشریو هیچ‌گاهجهان را به این زیباییچراغانینخواهد کرد. بیژن جلالی********************«درخت»درخت جشنی استکه زمین و آسمانبرپا داشته‌اند. بیژن جلالی********************تو از در آمدیگوییا که امید جهان بودکه آمدتو در آغوش من آرمیدیگوییا که گل‌های جهاندر آغوش من آرمیدند.تو دیگر مرا ترک نگفتیگوییا که بهشت جاویداندر قلب من شکفت.و اینک مندر استوارترین دژهای امیددر روشن‌ترین خانه‌های خورشیدمسکن دارم. بیژن جلالی********************چگونه خاک باغ‌های درروس راتوبره می‌کنندبرای ساختن خانه‌های بزرگآن‌ها که در آخر کارمشتی خاک را می‌بلعند بیژن جلالی********************درختان چون شعله‌ها هستندشعله‌های سبزیا چون دعای غم‌انگیز زمینکه از زمین برمی‌خیزندولی هرگز به آسمان نمی‌رسند. بیژن جلالی********************گربه‌ت اومدهگربه‌ی من نمی‌آدگربه‌ی من مُرده. بیژن جلالی********************«غروب» غروب لحظه‌ای‌ستکه درختان در افق می‌رقصندو با روز خداحافظی می‌کنند. بیژن جلالی********************از عشق من تخته‌سنگی خواهد ماندبر کوره‌راهیکه در آن یادگار هزاران لحظهدرخشیدن خورشید استو یادگار هزاران موج آبو آمد و رفت سایه‌ها و صداهاو رقصیدن ماسه‌سنگ‌های امیدو ته‌نشست آن‌هاو,شعر,شاعر,اشعار,شعرها,شاعران ...ادامه مطلب

  • آرشیو شعر فارسی:بیژن جلالی

  • هزاران دست دوستیمرا به هر یک از برگ‌های درختانمی‌پیونددو هزاران باردر لحظه‌های این غروب خاموشتاریک می‌شوم. بیژن جلالی********************گربه‌هااز مسیرهایی می‌گذرند.نمی‌توانیم دنبال آن‌ها برویمولی می‌توانیم حس کنیمکه از مسیری می‌گذرندکه معنایی جادویی دارد. بیژن جلالی********************کاش من هم می‌توانستممثل گربه‌امدر تاریکی روی لبه‌ی دیوارراه بروم.کاش من هم هنگام برگشتن به خانهقیافه‌ی اسرارآمیزی داشتمکه از ولگردی‌های شبانه‌امحکایت می‌کرد. بیژن جلالی********************خورشید پایین‌تر آمده امروزو روی بعضی از برگ‌هانشسته‌استامروز هم خورشیددر قطره‌های بارانخانه کرده‌است. بیژن جلالی********************جهان سرنوشت من است.هر برگهر سنگ‌ریزهسگ‌ها و گربه‌هایمگلیم کف اتاقو قابلمه‌ها در آشپزخانهسرنوشت من است.هر برگهر سنگ‌ریزهسگ‌ها و گربه‌هایمقیافه و افکارمو گل‌های قالیو قابلمه‌ها در آشپزخانهسرنوشت من هستند. بیژن جلالی********************صبح زودیک سار با پروبال سیاهشنشست کف باغچه.دیدم هنوز لباس سیاه دیشب رابه تن دارد. بیژن جلالی********************صبح شده.فقط یکی از گربه‌هادم در نیامده‌است.مرگ هم با فاصله‌ایکنار ایستاده‌است.صبح شده.ولی امروز صدای مرغکی راکه هر روز صب می‌خواندنشنیده‌ام.صبح شده.کمی خسته هستمو باید دوباره بخوابم. بیژن جلالی********************خورشید رفته‌استولی آب‌ها هنوز رنگین‌اندگویی یاد خورشید راهمچنان با خود دارندو دریا از عشقی سخن می‌گویدکه آن را هنوز به تاریکی شبنسپرده‌است. بیژن جلالی********************هر درختی که در خزان هستکتابی است؛هر درختی در بهارانکتابی است؛هر درختی در تابستانکتابی است؛هر درختی در زمستانکتابی است؛از افسانه،از غزل،از عشق،از تنهایی. بیژن جلالی********************روزی از شعرهایمجدا خواهم‌شدکه سرنوشت نامعلومی دارندمثل گربه‌های ولگردیکه دم در خانهبه آن‌ها غذا می‌دهم. بیژن جلالی********************در خیالم شتری خسته و گرسنهمی‌دودنمی‌دانم از کجا آمدهو به ک,شعر,شاعر,اشعار,شعرها,شاعران ...ادامه مطلب

  • آرشیو شعر فارسی:بیژن جلالی

  • تو با قلب پرمهر خودبه‌سوی من آمدیولی منهدیه‌ای جز ستارگان نداشتمکه نثار قدم‌های تو کنمو ستارگان برای تودور و سرد بودندو من بیهوده از زیبایی آن‌هابرای تو سخن گفتم. بیژن جلالی********************آفتاب دی‌ماهتا روی تختخواب منمی‌افتدو من جایی را که روشن کرده‌استنوازش می‌کنم. بیژن جلالی********************در خیالم شتری خسته و گرسنهمی‌دودنمی‌دانم از کجا آمدهو به کجا می‌رود. بیژن جلالی********************از روزفقط نور آبی‌رنگی باقی ماندهکه آسمان را روشن کرده‌استدرختان مثل هر شبصف کشیده‌اندو کلاغ‌ها به سراغ آن‌ها می‌آیندتاریکی نزدیک می‌شودو به زودی یک ستارهجای همه‌چیز را می‌گیرد. بیژن جلالی********************هر درختی که در خزان هستکتابی است؛هر درختی در بهارانکتابی است؛هر درختی در تابستانکتابی است؛هر درختی در زمستانکتابی است؛از افسانه،از غزل،از عشق،از تنهایی. بیژن جلالی********************گربه‌هایم خیلی زوداز دست می‌روندمثل عشق‌هایمو فقط غمی از آن‌هابرایم باقی می‌ماند. بیژن جلالی********************پنجه‌های باد پاییزیدر زلف درختانو صدای ریختن برگ‌های خشکو سپس سکوتکه از دیدن زمستان می‌گوید. بیژن جلالی********************کاش من هم می‌توانستممثل گربه‌امدر تاریکی روی لبه‌ی دیوارراه بروم.کاش من هم هنگام برگشتن به خانهقیافه‌ی اسرارآمیزی داشتمکه از ولگردی‌های شبانه‌امحکایت می‌کرد. بیژن جلالی********************ای روزبازآی که مرا بی تونه توان بودن استو نه توان بردن آرزوها.ای روز با گام خودجهان را تازه کنو با نام خوددر روح من بنشین.ای روزتو را چون عروسیعزیز می‌دارمو چون مادری در آغوش می‌کشم.ای روز تو خزانه‌ی برگ‌هاو آسمان درخشانترا به من می‌دهیو من خزانه‌ی قلب پر عشق خود رانثار قدم‌های تو می‌کنم. بیژن جلالی********************انتهای دنیااین‌جاست.و این راه به جایینمی‌رسد.و این خاکبه خاک دیگری نمی‌پیونددو این آسمانبا تمام آسمان‌هابیگانه است.انتهای دنیا این‌جاست.زیرا دل من رادر کنار جویبارهاو در دامن کوه&z,شعر,شاعر,اشعار,شعرها,شاعران ...ادامه مطلب

  • آرشیو شعر فارسی:بیژن جلالی

  • کاشپرنده‌ای بودمو فضای بین شاخ و برگ‌هامال من بودو آبی آسماندر ته چشم‌هایم می‌رقصیدو باداز سنگینی تن من می‌کاست.کاش پرنده‌ای بودمو شاخ و برگ درختانمرا از زمین جدا می‌کردند. بیژن جلالی********************ته کوچه برای گربهناآشنا شده‌است.چند درخت هنوز باقی استو چند دیوار برداشته شده‌است.ساختمان سیمانی به جای استخرو چمن اطراف آن،و آستانه‌ی ساختمانی قدیمیکه ناپدید شده‌است.فضای ته کوچه برای گربهناآشنا شده‌است. بیژن جلالی********************خورشید چون پرنده‌ایبر پشته‌های آب سوار می‌شدو بر لبه‌ی موج‌ها می‌نشستو بال‌های زرین خود رادر آب‌ها می‌شست. بیژن جلالی********************برای من تنها زیستن ممکن نیستباید در میان شهربا دریای دور همراز باشم.باید در اتاق بستهبا کوه‌ها سخن گویم.باید تن من در خاک وسعت یابدو در ساحل‌های من کودکان خاک‌بازی کنندو کشاورزان در آن تخم گیاه افشانند.باید در ساحل‌های من کودکان آب‌تنی کنندو خورشید تابان از تن من گیاه برویاند.باید عشق‌های مرده در سینه‌ی من چون ستاره‌ای بدرخشند.باید عشق‌های آینده چون اشکیاز دیده‌ی من فرو ریزند.برای من تنها زیستن ممکن نیستتنهایی که چون ملکه‌ای‌ستو من در پای تخت اوبه احترام سر فرودآورده‌ام. بیژن جلالی********************روزی از شعرهایمجدا خواهم‌شدکه سرنوشت نامعلومی دارندمثل گربه‌های ولگردیکه دم در خانهبه آن‌ها غذا می‌دهم. بیژن جلالی********************حیواناتمرگ را چه خوب می‌دانندبی‌آن‌که از مرگحرفی بزنند. بیژن جلالی********************چه خوشحالم از این‌که در عمرمبوته‌ی نعنا و جعفری را دیده‌امهمین بوته‌ی گوجه‌فرنگیو انواع درخت‌های میوه راو سنگ‌های رسوبی را تا حدی می‌شناسمو سنگ‌های آتش‌فشان راو به خط و خال گربه‌هاو رنگ‌هایشان آشنا شده‌امبا چند نوع سگ سال‌ها زندگی کرده‌امو به خلق‌وخوی کلاغ‌ها و گنجشک‌ها آشنا هستمچه خوشحالم از دیدن و شنیدن و دانستنکه آن‌چه می‌پندارم واقعیت است. بیژن جلالی***,آرشیو شعر فارسی,بیژن جلالی ...ادامه مطلب

  • آرشیو شعر فارسی:بیژن جلالی

  • ای درختانآن‌گاه که شب می‌شودکجا می‌روید؟شاید به دنیای خواب من پناه می‌آورید.و شاید بر بال‌های فرشته‌ی شباز خود و از دنیادور می‌شویدو صبح‌گاهان در آغوش خورشیدبه جهان نوربازمی‌گردید. بیژن جلالی********************آبی آسمانو سبزی برگ و درختانبرایم چقدر تازه‌اندگرچه من و جهانپیر شده‌ایمگویا بعد از هفتاد سالروز اولی استکه آن‌ها را می‌بینم. بیژن جلالی********************ما تا حیوانات را می‌دریمو می‌خوریمیکدیگر را نیز خواهیم‌خورد. بیژن جلالی********************«درخت»درخت جشنی استکه زمین و آسمانبرپا داشته‌اند. بیژن جلالی********************آفتاب دی‌ماهتا روی تختخواب منمی‌افتدو من جایی را که روشن کرده‌استنوازش می‌کنم. بیژن جلالی********************شب شدولی من هنوزاز شب خویش سخنی نگفته‌امو همچنانروشنی روز را چون کبوتریبر سینه‌ی خود می‌فشارم. بیژن جلالی********************بوته‌ی نسترنبا صدها چشم خوش‌رنگمرا تماشا می‌کردگوییا می‌گفتآیا مرا می‌بینی؟آیا نام مرا می‌دانی؟و من با شعری که در دلم جوانه می‌زدبه عشق او پاسخ می‌گفتم. بیژن جلالی********************خوشبختیهمان خورشید استیا چند ابر سفیدکه در پهنه‌ی آسمان می‌روند. بیژن جلالی********************انتهای دنیااین‌جاست.و این راه به جایینمی‌رسد.و این خاکبه خاک دیگری نمی‌پیونددو این آسمانبا تمام آسمان‌هابیگانه است.انتهای دنیا این‌جاست.زیرا دل من رادر کنار جویبارهاو در دامن کوه‌هایشبه خاک سپرده‌اند. بیژن جلالی********************تا یادگار درختی در ذهن من باقی‌ست،تا در ماورای چشم‌های بسته‌امستارگان بی‌شمار سوسو می‌زنند،هرگز تن به ناامیدی نخواهم داد.زیرا امواج نادانی و شقاوتمرا به ساحل‌های امید رانده‌اندو در این ساحل‌هاستکه تن منچون خاشاکیبر امواج ابدیت خواهد رقصید. بیژن جلالی********************گربه‌هایم خیلی زوداز دست می‌روندمثل عشق‌هایمو فقط غمی از آن‌هابرایم باقی می‌ماند. بیژن جلالی********************,شعر,شاعر,اشعار,شعرها,شاعران ...ادامه مطلب

  • آرشیو شعر فارسی:بیژن جلالی

  • ما تا حیوانات را می‌دریمو می‌خوریمیکدیگر را نیز خواهیم‌خورد. بیژن جلالی********************کاشپرنده‌ای بودمو فضای بین شاخ و برگ‌هامال من بودو آبی آسماندر ته چشم‌هایم می‌رقصیدو باداز سنگینی تن من می‌کاست.کاش پرنده‌ای بودمو شاخ و برگ درختانمرا از زمین جدا می‌کردند. بیژن جلالی********************رنگ ساختمان همسایه‌ی روبه‌روسفید استو هنگام دمیدن صبح نور آبی‌رنگیروی آن می‌افتدو من شاخ‌وبرگ‌های درختان حیاط راکه هنوز سیاه‌رنگ هستندروی سینه‌ی آسمان آبی‌رنگی می‌پندارمکه همان دیوار سفید همسایه است. بیژن جلالی********************فقط به گرسنگیو تشنگی بیاندیشیمچون سوسمار یا سموریو در زمان ساکن خودتنهایی خود را در جانتجربه کنیم. بیژن جلالی********************ای درختانآن‌گاه که شب می‌شودکجا می‌روید؟شاید به دنیای خواب من پناه می‌آورید.و شاید بر بال‌های فرشته‌ی شباز خود و از دنیادور می‌شویدو صبح‌گاهان در آغوش خورشیدبه جهان نوربازمی‌گردید. بیژن جلالی********************گوییا که کلامتصخره‌ای استیا دریایی استو گل‌ها روییده است بر آنو ماهیان در دریا شناورند.گوییا کلامتباد است در شاخ‌وبرگ درختانو پرندگان در آنپرواز می‌کنند.گوییا کلامت جهان استیا آینه‌ای استکه جهان را در آن می‌نگریم. بیژن جلالی********************من در هر رفت‌وآمداز نقش گربه‌هایمکه در اتاق خوابیده‌اندچیزی می‌فهممکه در هیچ کتابینوشته نشده‌است.و در بازی کردنشانچیزی می‌بینمکه در هیچ کتابینخوانده‌ام. بیژن جلالی********************( به مناسبت پنهان شدن درخت‌های چنار باغ مقابل در پشت ساختمان)اندوه دیگر ندیدن درخت‌هاکه پشت دیواری پنهانشان کردند.اندوه از دست دادن دوستانی سبزباشکوه و مهربان.اندوه دیگر ندیدن گوشه‌ای از آسمانکه همراهشان بود.اندوه از دست دادن دوستی آبیصاف یا ابری.و فقط با کلمات است که گریه خواهم کرد. بیژن جلالی********************در خیالم شتری خسته و گرسنهمی‌دودنمی‌دانم از کجا آمدهو به کجا می‌رود. بیژن جلالی********************کاش درختی ,شعر,شاعر,اشعار,شعرها,شاعران ...ادامه مطلب

  • آرشیو شعر فارسی:بیژن جلالی

  • می خواهم در پوست حیواناتبخزمو دنیا را از چشم آن‌هابنگرم.شاید معنایی را بیابمبه وسعت اندوه خود. بیژن جلالی********************گربه‌ها کتاب‌هایم رابه هم می‌ریزندو می‌بینم گربه‌هایم رااز کتاب‌هایمبیشتر دوست دارم. بیژن جلالی********************کلاغ‌هادر این تنگ غروبروی درخت‌های بلند چنار می‌نشینند.(و گاه دسته‌جمعی بلند می‌شوند و چرخ می‌خورندو دوباره بر درخت‌ها فرود می‌آیند.)گویی کلاغ‌هامیوه‌های درخت چنار هستند.و شاید درخت چنار نیزاز اینکه در تنگ غروبتا سحرگاهبارور شده‌استاحساس غرورو سرافرازی می‌کند. بیژن جلالی********************گربه‌ی سیاهم را که ناز می‌کردمگفتم:«سیا خنده‌دار شده»بعد دیدم از او خنده‌دارترمزیرا گرفتار اوهام هستم. بیژن جلالی********************چقدر گل‌ها دیوانه هستندبی‌قید و بی‌خیالو چشم‌بسته راه می‌روندبرگ‌هایشان چه دیوانه‌وار سبز می‌شوداز همه جهتو در باد دیوانه‌وار زمزمه سر می‌دهندچه می‌گوینداین گل‌های بی‌قیداین برگ‌های خیال. بیژن جلالی********************رنگ ساختمان همسایه‌ی روبه‌روسفید استو هنگام دمیدن صبح نور آبی‌رنگیروی آن می‌افتدو من شاخ‌وبرگ‌های درختان حیاط راکه هنوز سیاه‌رنگ هستندروی سینه‌ی آسمان آبی‌رنگی می‌پندارمکه همان دیوار سفید همسایه است. بیژن جلالی********************بوته‌ی نسترنبا صدها چشم خوش‌رنگمرا تماشا می‌کردگوییا می‌گفتآیا مرا می‌بینی؟آیا نام مرا می‌دانی؟و من با شعری که در دلم جوانه می‌زدبه عشق او پاسخ می‌گفتم. بیژن جلالی********************گل‌ها می‌درخشیدندو با رنگ‌های خود زمین را روشن می‌کردندو من از خود می‌پرسیدمآیا خورشید نیزاز جنس گل‌هاست؟ بیژن جلالی********************ای روزبازآی که مرا بی تونه توان بودن استو نه توان بردن آرزوها.ای روز با گام خودجهان را تازه کنو با نام خوددر روح من بنشین.ای روزتو را چون عروسیعزیز می‌دارمو چون مادری در آغوش می‌کشم.ای روز تو خزانه&zwnj,شعر,شاعر,اشعار,شعرها,شاعران ...ادامه مطلب

  • آرشیو شعر فارسی:بیژن جلالی

  • آب شدن برف شاخه‌هاو ریختن قطره‌های آبدر یک روز آفتابیشعری است زیبا و همیشگی.در روزهای آفتابیبعد از یک شب برفیچنین می‌شود. بیژن جلالی********************آفتاب دی‌ماهتا روی تختخواب منمی‌افتدو من جایی را که روشن کرده‌استنوازش می‌کنم. بیژن جلالی********************پنجه‌های باد پاییزیدر زلف درختانو صدای ریختن برگ‌های خشکو سپس سکوتکه از دیدن زمستان می‌گوید. بیژن جلالی********************سرم را بر آستانه‌ی سنگمی‌گذارمو لبم را بر لب آبو دست در دست بادمی‌رومبرای سوختن در جاییکه نمی‌دانم. بیژن جلالی********************می خواهم در پوست حیواناتبخزمو دنیا را از چشم آن‌هابنگرم.شاید معنایی را بیابمبه وسعت اندوه خود. بیژن جلالی********************فقط به گرسنگیو تشنگی بیاندیشیمچون سوسمار یا سموریو در زمان ساکن خودتنهایی خود را در جانتجربه کنیم. بیژن جلالی********************( به مناسبت پنهان شدن درخت‌های چنار باغ مقابل در پشت ساختمان)اندوه دیگر ندیدن درخت‌هاکه پشت دیواری پنهانشان کردند.اندوه از دست دادن دوستانی سبزباشکوه و مهربان.اندوه دیگر ندیدن گوشه‌ای از آسمانکه همراهشان بود.اندوه از دست دادن دوستی آبیصاف یا ابری.و فقط با کلمات است که گریه خواهم کرد. بیژن جلالی********************تا تو بیاییدستم را به سوی رودیدراز کردمکه می‌خروشید.تا تو بیاییخاک را نگریستمدر سراسر اندوهشو گریستم.تا تو بیاییخورشید را نگریستمبا چشمان بازو جهانم در سیاهی فرو رفت. بیژن جلالی********************پشه‌ی کوچکدیگر نیست.دنیایی کشته‌شدو کوشش میلیون‌ها سالبه هیچ گرایید. بیژن جلالی********************بالا را دیگر نگاه نمی‌کنمسنگ‌ریزه‌ها را تماشا می‌کنمتا شاید دوستی بیابم. بیژن جلالی********************لوکوموتیو را خاموش کرده‌امقطار ایستادهو من مدت‌هاست منظره‌ی اطراف را تماشا می‌کنم. بیژن جلالی********************صبح زودیک سار با پروبال سیاهشنشست کف باغچه.دیدم هنوز لباس سیاه دیشب رابه تن دارد. بیژن جلالی********************رودشب‌ها نمی‌خوابدهمچنان بیدار استو همچنان زمزمه می‌کند. بیژن ج,شعر,شاعر,اشعار,شعرها,شاعران ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها